شبی خواب دیدم که باخدامشغول گفت وگو هستم نمی دانستم که صدای اوراازآسمان می شنوم یاازعمق وجود خودم ،اماهرچه بوداحساس می کردم خیلی به اونزدیک شده ام ومثل دودوست روبروی هم نشسته ایم ومشغول گب زدن هستیم به خدا گفتم : " اگرفرصت داشته باشی ،می خواهم چندسئوال ازتو بپرسم ؟

  صدا آمدکه : فرصت برای من مفهومی نداردمن آفریننده ی فرصت هستم پس لازم نیست نگران وقت باشی هرچه دوست داری بپرس .

  پرسیدم : کدام کارآدم ها برای توجالب است ؟

  خداجواب داد :

        اول ، اینکه خیلی زود حوصله شان ازبچگی سرمی رود وبرای بزرگ شدن عجله می کننداما وقتی بزرگ می شوندآه می کشندومی گویند کاش دوباره بچه می شدیم !

       دوم ،این که برای پول درآوردن ،سلامتی خودراازدست می دهندآن گاه پول ها را خرج می کنند تاسلامتی شان رادوباره به دست بیاورند !

       سوم ،این که بانگرانی درباره ی آینده ،زمان حال رافراموش می کنندبه همین دلیل ،هم زمان حال راازدست می دهندوهم آینده ی خود را خراب می کنند!

       چهارم ،این که طوری زندگی می کنند که انگارهیچ وقت قرار نیست بمیرند وموقع مردن طوری حرف می زنند که انگار اصلا" زندگی نکرده اند !

  آن گاه هردو مدتی ساکت ماندیم بعد پرسیدم : "اگربچه داشتی چه نصیحتی به او می کردی ؟ "

خداجواب داد : به اونصیحت می کردم که :

1-  هیچ وقت خودرابادیگران مقایسه نکند .

2-  باچشم پوشی ازخطای دیگران تمرین بخشندگی کند.

3-  به هیچ کس زخم زبان نزندچون خیلی راحت وبایکی دوکلمه می توان دلی راشکست ،اما جبران آن ممکن است یک عمرطول بکشد.

4-  بداندکه آدم ثروتمند کسی نیست که دارایی اش بیش از دیگران باشد،بلکه کسی است که احتیاجش کم تراز دیگران است .

5-  بداندکه خیلی ها هستند ،اورااز صمیم قلب دوست دارند اما نمی دانند محبت خودراچه طوربرزبان بیاورند.

6-  بداندکه دونفرممکن است باوجود این که به یک چیز می نگرند،دوچیزمتفاوت ببینند.

7-  بداند که بخشیدن دیگران کافی نیست ،کاهی بایدخودش راهم ببخشد.

گفتم :  " خدایا ! ازوقتی که دراختیارمن گذاشتی ،خیلی ممنونم .به عنوان آخرین پیام ،چه حرفی برای آدم ها داری ؟  "

 خداتبسمی کردوگفت :

                     " بگویادتان باشدکه من همیشه ناظر اعمال شما هستم؛

                                                                                                               همیشه ! "

     شادباشید